سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غـــــفـــلــــت

از هنگامی که فاطمه بنت اسد(س)به امیرالمومنین (ع) حامله شد جلال چهره اش بیشتر گشت و صدای فرزندش را از درون می شنید که می گفت: "لا اله الا الله محمدٌ رسول الله تختِمُ النبوّة و بِی تختِمُ الولایة"

"خدایی جز الله نیست,محمد(ص)پیامبر خداست.با او نبوت و با من ولایت ختم می شود."1مناقب ابن شهر آشوب.ج1.ص358

....اما امشب...

.....

امشب شب یتیمی حضرت زینبه(س)..امشب شب یتیمی حسنین(ع)..

مولا جان

بعض نوشت:

علی امشب چرا بهر عبادت برنمی خیزد؟

چرا شیر خدا از بهر طاعت برنمی خیزد؟

خداجوئی که از یاد خدا یکدم نشد غافل

چه رو داده که از بهر عبادت بر نمی خیزد

به محراب دعا در خون شناور گشته شیر حق

دگر بهر دعا آن ابر رحمت بر نمی خیزد

ز کینه ابن ملجم آتشی افروخت در عالم

که زین آتش بجز دود ندامت بر نمی خیزد

طبیب آن زخم سر را دید و گفتا با غم و حسرت

علی دیگر از این بستر سلامت برنمی خیزد

نهد سر  هرکسی  بر آستان مرتضی

از این درگاه تا روز قیامت بر نمی خیزد

"سید محمد خسرو نژاد"


نوشته شده در یکشنبه 90/5/30ساعت 8:0 عصر توسط ضحی نظرات ( ) |

تو خوابگاه که بودم رمضونا برنامه داشتیم برای بیدارشدن برا سحری!!

وقتایی که شیفت یکی از سرپرستامون میشد دیگه باید خداخدا میکردیم تا شیفتش تموم بشه و بره!

نماز صبح ساعت 5بود اما اون مارو ساعت 3 بیدار میکرد.! حالا چی همه خواب الود چون اکثرا تا 1بیدار بودن و درس میخوندن و 2ساعت خواب برای هیچکس کافی نبود.وقتی ساعت 3صبح میشد میومد در همه اتاقارو باز میکرد.خوابگاه ما هم حالت ال مانند داشت و 8تا اتاق داشت.اون سال بدلیل کمبود جا نه تنها اتاق مطالعه نداشتیم ,یه تلویزیونی هم بود که اینقد داغون بود که دیگه هیچ! بچه ها اینقد باهاش ور میرفتن تا بشه باهاش یه فیلم ببینیم! این سرپرست ما که بچه ها براش اسم هم گذاشته بودن(بسکه اذیتمون میکرد) صبح که در اتاقارو باز میکرد یه قابلمه دستش میگرفت با یه قاشق توی این راهروها راه میرفت و اهنگ گوش خراشی مینوازید که ادم به زمین و زمان بد وبیراه میگفت!

بعداز اینکه خسته میشد از اینکار میرفت تلویزیونی که تو راهرو بود رو روشن میکرد و صداشم میبرد تا ته! دیگه هیچی دیگه!! تازه کم کم صدای بچه ها از زیر پتو شنیده میشد که دارن بد و بیراه میگن به این سرپرستمون!

حالا چی ما نوبتی میرفتیم در اتاقمون رو میبستیم تا صدا نیاد تو و ما بخوابیم.ولی اونم که بیکار نمی نشست جارو برمیداشت و میذاشت جلو در که ما درو نبندیم! وقتی هم میدید زورش به ما نمیرسه شروع میکرد به تهدید! خانوما تا 5دقیقه دیگه پاشدید که هیچ وگرنه میرم در سلف رو میبندم که همتون گشنه بخوابین! راست میگفت تهدیداش واقعا تهدید بود چندبار ازین بلاها سرمون آورده بود برا همین ملت از ترس گشنگی یکی یکی با من منی زیر لب پا میشد!!

حالا چی وقتیم میرفیم سلف که سحری بخوریم بسکه خوابمون می اومد و غذای سلف هم خوشمزه بود هنوز 10دقیقه نشده همه برگشته بودن تو اتاقاشون.!

درد دل نوشت:این پست صرفا برای تغییر حال خودم بود و هیچ ارزش دیگری ندارد.! والسلام

بغض نوشت:تو این روزا و شبا مارو هم از یاد نبرید بسی محتاجیم...


نوشته شده در چهارشنبه 90/5/19ساعت 5:11 عصر توسط ضحی نظرات ( ) |

دل که هوای پرواز می‌کند،

                                 دل که بی‌تاب ماندن می‌شود،

 چشم‌ها که بهانه باریدن می‌گیرند،

 زبان که زمزمه نیایش می‌جوید،

 دست‌ها که تشنه قنوت دعا می‌شوند،

                                                                                                    نسیم رحمت ربانی وزیدن می‌گیرد. 

 دل اوج می‌گیرد. . .                                                                                                    ابرهای فاصله کنار می‌روند.

روح آسمانی انسان سبز می‌شود و «رمضان» طلوع می‌کند.

 «رمضان» نردبان ترقی و معراج انسانی به عالم والا و بالا،  و به سان اسب تیزرو و تندپایی است که با استعانت از آن می توان راه عشق و تعالی را پیمود و آن را برای صعود زیربنا قرار داد و از خوان نعمت های الهی جلوس و از مائده های ربانی و سمواتی آن بهره برد...

به فرموده امام سجاد (ع) در دعای فرا رسیدن ماه رمضان که:

  1. خدایا! بر محمد و آل او رحمت فرست و شناخت و فضیلت این ماه و بزرگداشت حرمتش و خودداری از محرماتش را به ما الهام نما و ما را به روزه داشتنش با حفظ اعضاء از نافرمانی ات و به کار گرفتن آنها در این ماه به گونه ای که خشنودت سازد مدد فرما تا با گوش هامان به سخن لغوی گوش ندهیم و با چشمان مان به تماشای لهوی ننشینیم و دست های مان را به حرامی نگشاییم و به سوی کاری که ممنوع است گام برنداریم و زبان مان مگر به حدیث ذکر تو، گویا نشود و شکم هایمان غیر آنچه حلال فرموده ای فرا نگیرد.
  2. (دعای چهل و پنجم صحیفه سجادیه) 

و از آنانی نباشیم که به مصداق «چه بسا روزه دارانی که از روزه خود جز تحمل گرسنگی نصیبی ندارند» (حکمت 145 نهج البلاغه)

 

... اینک ماییم و موسم تجلی حقیقت و فصل رحمت، مبادا که آفتاب عید هویدا گردد و دست مان از سفره بی انتهای الهی خالی. و از ریزش ابر فضل و بخشش خداوند بر کویر خشکیده دل های ما بی نصیب...

منبع:سایت تبیان

ماه بندگی


نوشته شده در یکشنبه 90/5/9ساعت 5:6 عصر توسط ضحی نظرات ( ) |

   1   2      >

Design By : Pichak