غـــــفـــلــــت
خیلی وقتا شده بود که نمیتونستم حرفایی که تو دلمه رو به زبون بیارم.یه جورایی همه چی تو ذهنم قاطی میشد و سر و تهش مشخص نبود.یعنی سر و تهش مشخص بود ولی کسی چیزی نمی فهمید !
ولی بعدش برات یه پیامک بیاد و خیال کنی اونم درد تو رو داره و حرف تو رو زده! زودی میگی خدایا خیلی چاکریم که یار کمکی برام فرستادی..
پیامکی که خیلی بهش نیاز داشتم و احساس کردم که خدا خواسته باهاش آرومم کنه..خیلی دوستش دارم...ممنونم..
ای قاصدک از حال و هوایم بنویس
از بغض گرفته صدایم بنویس
چندیست دلم شکسته با یار بگو
یک نسخه برای دردهایم بنویس..
امشب به راه کوچه ی قلبم گذر کن
شام غمم را با گل رویت سحر کن
امشب بیا با کوله بار پر ز احساس
از روی نعش خسته ی من هم گذر کن
دیگر برایم ناتوانی مانده و درد
باز آ و عشقم را پر از شور و شرر کن
در خانه ی تاریک و تنگ این دل من
یک شب فقط یک شب بیا اینجا به سر کن
گر آمدی روزی به قلب خسته ی من
از تیر غمهایم دو دستت را سپر کن
"باران" ز هجر روی تو تبخیر گشته
یک لحظه ای ای جان بیا بر او نظر کن..
سید مهدی مرتضوی نژاد"م.باران"
پا روی حوصله مگذار
ببین!
این صبحها چقدر
وقت آیینه
پر شده است
لبخند ها و
گونه ها
پر از وسوسه سیب
موها سیخ و خیس
بی هراس
و چشمها سمت آهوان
رمیده اند
کسی به شکل خودش نه
شبیه سایه ها
بر اقتضای خیال راه می رود
در کوچه ها و
خیابانهایی که
دل ضعف گرفته اند
از آدمها
بی آنکه مسیرشان به بهشت
ختم شود !
رضا قاسمی(فراز).
بغض نوشت:الهی و ربی من لی غیرک*..
Design By : Pichak |