سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غـــــفـــلــــت

غریب مانده ام

میان یک دنیا

پر از "همه",

خدا

مرا دمید

در غریبی ام

و غربتم

از سپیده ازل

شروع شد !

مکرم السادات احمدی

..........................................

خدایا نمیدونم این فکرایی که توی سرمه یه جور نعمته یا یه جور عذاب.ولی هرچی هست خیلی عذابم میده خیلی! چه کنم خدا؟

...............................

اون قدیما چقد حال و روزمون خوب بود.لااقل یکم برای خودمون و خدا وقت میذاشتیم.تلاش میکردیم.نمیدونم الان چه اتفاقی افتاده که دور شدیم خیلی دور...........

از خودمون از خدا از شهدا خیلی فاصله گرفتیم.فقط حرف میزنیم!! حرف !

چطور باید ادم گم شده ی خودشو پیدا بکنه.چطور ادم باید محکم پای همه چیش وایسه!

چقدر بده وقتی میبینی همه اون چیزایی که یه روزایی برای نگه داشتنشون تلاش میکردی ولی الان همه ش از کفت رفته! وقتی به عقب نگاه میکنی میبینی ای داد بی داد همش پر !

چی شد که اینطور شد!؟

چقدر بده وقتی میبینی همه اون چیزایی که بخاطر خدا ترکشون کردی باز سراغت برگرده و نه تنها ناراحت نشی بجاش خیلی هم خوشحال بشی! بگی حالا یکم که اشکالی نداره!

چقدر بده من باشم و تو نباشی..!

چقدر بده دوست نداشته باشی خودت باشی..!

 


نوشته شده در جمعه 90/2/23ساعت 3:52 عصر توسط ضحی نظرات ( ) |

اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم..


نوشته شده در سه شنبه 90/2/6ساعت 6:38 عصر توسط ضحی نظرات ( ) |

دلم گرفته امشب.خیلی هم گرفته.خیلی خیلی گرفته خدا.

نمیدونم دواش چیه؟

دلم میخواد حرفهایی رو که تو گلومه بگم بهت ولی وقتی میخوام به زبونش بیارم اشکام میریزه و ...

داغونم خدا.دفعه ی قبل خودم رو شکل کر بودن زدم و ازش گذشتم ولی الان شنیدم.نمیتونم ازش رد بشم!

چرا من ؟ دلم میخواد یه ادم بی روح و بی احساس باشم که محبت تو دلش جایی نداشته باشه.اصلا چرا باید باشه؟برای کی؟واسه چی؟

خدایا احساسم درد داره !

کاش قلبم از سنگ بود تا اینهمه صدای شکستنش رو نمی شنیدم!

گاهی از گریه هام خنده م میگیره.از درد گریه هام خنده م میگیره.میخندم به خودم .به این همه احساسی که له شد!

وقتی بچه بودم یه  شب خواب دیدم که یه صحرای بزرگیه و همه چی سیاهه.هر کس داره داد میزنه و به یه طرف نامعلوم میدوه منم یه جا به دور از همه این هیاهو به بقیه نگاه میکنم.قلبم در اشوبه.نمیدونم کی بود من فقط حسش کردم اومد دستی گذاشت رو سرم و بهم گفت نترس من پیشتم.و باهم با قلبی اروم به وحشت زدگی دیگران نگاه میکردیم.و من اروم اروم بودم.

خدایا الان دستی نیس.خدایا الان پاکی قلبی نیس.الان من نیستم!

به داد دلم برس خدا .


نوشته شده در دوشنبه 90/2/5ساعت 1:0 صبح توسط ضحی نظرات ( ) |

<   <<   26   27   28   29   30   >>   >

Design By : Pichak