سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غـــــفـــلــــت

به نام خدا

رمضان هم رفت....

ماه مهمانی به سر امد .ماه مناجات های شبانه. ماه شب زنده داری ها.ماه غفران.

خدایا مارا ببخش و بیامرز.

 و چقدر سخت است که این عزیزترین عید را بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانیم .… اللهم عجل لولیک الفرج


نوشته شده در جمعه 89/6/19ساعت 2:32 عصر توسط ضحی نظرات ( ) |

به نام خدا 

سلام اقا جان.امشب دل رو زدم به دریا .....

اومدم بگم خیلی دوستت دارم.اقا گفتی تنها بشم تا تو بشی همه کسم.اقا حالا بیا...... 

  الان که سخت محتاج نگاهتم.اقا بیا و بمن نظری کن که سخت تنهام.تنهای تنها.بیا که صبرم لب ریز شد! 

 روزه ی هجر تو از پای بینداخت مرا...       کِی شود با رطب روی تو افطار کنم؟     


نوشته شده در سه شنبه 89/6/16ساعت 9:38 عصر توسط ضحی نظرات ( ) |

به نام خدا

تو کیستی، که من اینگونه بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم.
تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق، سرگشته، روی گردابم!
تو در کدام سحر، بر کدام اسب سپید؟
تو را کدام خدا؟
تو از کدام جهان؟
تو در کدام کرانه، تو از کدام صدف؟
تو در کدام چمن، همره کدام نسیم؟
تو از کدام سبو؟
من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه!
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین، آه!
مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه!
کدام نشان دویده است از تو در تن من؟
که ذره های وجودم تو را که می بینند،
به رقص می آیند،
سرود میخوانند!
چه آرزوی محالی است زیستن با تو
مرا همین بگذارند یک سخن با تو:
به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر!
به من بگو که برو در دهان شیر بمیر!
بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف!
ستاره ها را از آسمان بیار به زیر؟
ترا به هر چه تو گویی، به دوستی سوگند
هر آنچه خواهی از من بخواه، صبر مخواه.
که صبر، راه درازی به مرگ پیوسته ست!
تو آرزوی بلندی و، دست من کوتاه
تو دوردست امیدی و پای من خسته ست.
همه وجود تو مهر است و جان من محروم
چراغ چشم تو سبزست و راه من بسته است......

 


مولا جان تنها شما برایم مانده ای .........


نوشته شده در شنبه 89/6/13ساعت 2:46 صبح توسط ضحی نظرات ( ) |

<   <<   36   37   38   39      >

Design By : Pichak